بارش فکری چیست؟
بارش فکری در واقع یک فرایندی است که در شرایط آزاد منجر به خلق راه حل و نظرات متعدد می شود. این ایده به خصوص در کنفرانس ها و جلسات به کار برده می شود تا افراد به راحتی نظرشان را بیان کنند. به زبان ساده بارش فکری یعنی تشویق ابتکار!
نکاتی در مورد بارش فکری
۳- ارزیابی گزینه ها و انتخاب بهترین راه حل
گام بعد، تصمیم گیری و انتخاب یک راه حل کارآمد است. در این مرحله باید از بین راه حل های ارائه شده در مرحله قبل، هرکدام را بررسی کنیم. بدین معنی که مزایا و معایب هرکدام را می سنجیم و در نهایت راه حلی را انتخاب می کنیم که بیشترین سود و کمترین زیان را دربر داشته باشد. در این مرحله باید به سوال مهمی پاسخ گفت: آیا راه حل مورد نظر عملی است یا اینکه چقدر در حل مسئله کاربرد دارد؟ شایسته است که با تفکر به این سوالات پاسخ دهیم. با پاسخ به این سوال میتوانیم به این نتیجه برسیم که:
راه حل کارآمد در واقع راهکاری است که نتایج منفی آن مسئله را برای فرد و دیگران به حداقل رسد.
۴- اجرای راه حل و بازبینی آن
بعد از انتخاب راه حل، به مهم ترین مرحله یعنی اجرای آن می رسیم. در این مرحله ممکن است با افکار ناکارآمدی رو به رو شویم و مسلماً افکاری نظیر این مشکل پیچیده تر از آن است که با این راه حل رفع شود» یا من هیچ وقت نتوانستم تصمیمات موثری بگیرم» سراغمان میآید.
همانطور که میدانید این افکار به طور قطع در طول زندگی بر کارایی ما تاثیر منفی خواهد گذاشت. بنابراین آگاهی از این افکار و به چالش کشیدن آنها باعث می شود تاثیر این افکار را به حداقل برسانیم.
بطور کلی زندگی پیجیده امروزی، ما را با مسائل مختلفی مواجه می سازد که شاید به راحتی نتوانیم راه حل هایی را برای آنها ارائه دهیم. در این مواقع، با درایت و کاردانی خود باید راه حل های ممکن را ارزیابی کرده و مناسبترین آنها را برگزینیم.
در پایان ذکر دو نکته لازم و ضروری به نظر می رسد:
- فرایند حل مسئله زمانی به پایان می رسد که موقعیت برای ما اشتغال ذهنی ایجاد نکند.
- ممکن است ما با موقعیت های مواجه شویم که لازم باشد این مراحل را دوباره از ابتدا آغاز کنیم.
همانطور که گفتیم در ابتدا باید متوجه شویم که مسئلهی حل نشدهای در زندگی ما وجود دارد و باید زمانی را برای حل آن اختصاص دهیم. این مرحله مداخله برای حل مسئله نام دارد و باید حین آن موضوعاتی را مورد توجه قرار دهیم:
زمانی که با مسئلهایی رو به رو میشویم، طبیعی است که سطحی از استرس را تجربه کنیم اما همه افراد مانند یکدیگر به مسائل واکنش نشان نمیدهند. نحوه واکنش و رویارویی افراد را میتوانیم به دو دسته تقسیم کنیم:
در این نوع رویارویی، تاکید فرد به جای مسئله بر عواطف ناشی از آن است و شخص در جهت حل مسئله اقدامی انجام نمیدهد. در روش هیجان مدار فرد مشکل خود را حل نمیکند بلکه شرایط استرس زا را تغییر میدهد تا مقداری از فشار روانی کاسته شود. رویارویی هیجان مدار به فرد کمک میکند تا به آرامشی نسبی برسد و بعد درباره مسئله جدیتر بیندیشد.
فراموش نکنید رویارویی هیجان مدار در کوتاه مدت کارآمد است و تا زمانی که شخص به ثبات نسبی هیجانی و عاطفی دست نیابد، این روش به تنهایی در حل مسئله کارایی ندارد. متخصصان تاکید بیشتری بر روش رویارویی مسئله مدار دارند زیرا فرد را به راهکارهای موثرتری میرساند.
در رویارویی مسئله مدار، شخص با مشکل رو به رو میشود و تلاش میکند آن را رفع کند. وقتی شخص از این روش استفاده میکند، بر این باور است که موقعیتها تغییر پذیر و مسائل حل شدنی هستند. این روش زمانی سودمند است که فرد را به نتیجه مثبتی رسانده و عواقب منفی را کاهش دهد.
فراموش نکنیم اگر در کنترل و مدیریت هیجان خود موفق شویم، غالباً از رویارویی مسئله مدار استفاده میکنیم اما زمانی که هیجان ناشی از مسئله بر ما غلبه کند، روش رویارویی هیجان مدار ما ناسالم است.
بنابراین میتوان گفت هر رویارویی مسئله مداری، هیجان مدار نیز به شمار میرود اما هر رویارویی هیجان مداری، مسئله مدار نیست.
حال که متوجه شدیم رویایی مسئله مدار بهترین روش برای مقابله با تمامی مشکلات زندگی است، باید به نکاتی پیرامون آن توجه کنیم:
افرادی که آموزش درستی ندیدهاند و این مهارت را در خود پرورش ندادهاند، ویژگیهای مشخصی دارند که میتوان آنها را در چند مورد خلاصه کرد:
در زندگی شخصیت ماکیاولی مفهوم خودشیفتگی در تضاد با از خودگذشتگی، به شکل افراطی ایفای نقش میکند و شخصیتی خودشیفته را در آنها نمایان میسازد.
شخصیتی که از ترفندهای گوناگونی نظیر باجگیری عاطفی، تظاهر، دروغ، خوب جلوه دادن خویش، اظهار دوستی و بعضاً رفتارهای نمایشی، استفاده میکند تا دیگران را تحت کنترل خویش در بیاورد و با رویکردی ابزارگرایانه از آنها برای دستیابی به خواستههای خود سؤاستفاده کند.
یکی از مشخصترین خصوصیات این مدل شخصیت، پیروی کورکورانه از جمله زیر است:
هدف، وسیله را توجیه میکند.
بنابراین اگر با شخصی برخورد کردید که در راستای رسیدن به اهدافش هیچ خط قرمزی ندارد و به رنج دیگران اهمیتی میدهد، سعی کنید از او فاصله بگیرید تا بازی نخورید و قربانی چنین شخصیتی نشوید.
آیا هر فرد باهوش یا موقعیت سنج چنین شخصیتی دارد؟
البته باید گفت که همهی ما در این اجتماع به یکدیگر نیاز داریم و لازمهی بقای جمعی، یک ارتباط دیالکتیک و دوطرفه میان افراد جامعه است اما هنگامی که نیاز ما بر شأن فردی که از او درخواستی داریم مقدم میگردد، مفهوم ابزارگرایی به چشم خواهد آمد.
با این حال باید به نکته مهمی توجه داشته باشیم که همهی ما گاهاً رفتارهایی مبتنی بر اندیشه و توصیه های ماکیاولی را انجام دادهایم اما بلافاصله پس از آن، دچار اضطراب اخلاقی و کشمکش درونی شدیم و حداقل سعی کردیم آنها را تکرار نکنیم.
فراموش نکنید که این مهم در خصوص یک شخصیت ماکیاولی صدق نمیکند و چنین شخصی هرگز پشیمان نمیشود چرا که روند هر روزه این فرد به شکل فریبکارانه و خودخواهانه بوده. همچنین از آنجایی که این دو صفت آشکارا به ذهن دلیلتراشش گره خورده، خود را محق میداند و هیچ بینشی نسبت به این نقطهی کور وجودیاش ندارد و نمیخواهد داشته باشد. حال که با خواندن یکی از مقالات تخصصی منطق متوجه شدید ماکیاولی که بود و شخصیت ماکیاولی چه خصوصیاتی دارد، از نظر شما بهترین برخورد در مواجه با چنین شخصیتی چیست؟ دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
مولفه های و نشانههای اصلی این مهارت به پنج دسته تقسیم میشود:
تاثیر و نقش خانواده روی این مسئله
بی شک تاثیر خانواده را بر رشد کودک نمی توان نادیده گرفت و قطعا نحوه برخورد والدین در شکل گیری عاطفی کودک موثر است. نقش خانواده در پرورش هوش هیجانی اهمیت فراوان دارد زیرا مهم ترین خصیصه هوش هیجانی، اکتسابی بودن آن است. والدینی که الگوی صحیح تربیتی ندارند به احساسات و نیازهای کودکشان توجه نمی کنند.
این بی توجهی فرصت رشد خلاق و کنجکاوی را از کودک می گیرد. در این حین کودک نمی تواند احساسات و عواطف خود را به طور سازنده بروز دهد و اگر کودک رفتار اشتباهی داشته باشد، در مقابل والدین به شکل مستبدانه ایی با او برخورد می کنند.
در نتیجه، اگر کودک در این فضا رشد کرده باشد ممکن است از هوش هیجانی پایینی برخوردار باشد و هم چنین کفایت عاطفی و هیجانی نداشته باشد.
هوش هیجانی مادرزادی نیست، در واقع میتوان احساسات را کنترل کرد.
حال که با تعریف و عوامل موثر در شکل گیری این مهارت آشنا شدید، میبینید که درک احساسات کار چندان آسانی نیست و نیازمند این است که فرد توانایی مدیریت هوش هیجانی خود را داشته باشد. بنابراین مراجع من حق داشته که از شرایط نامساعد زندگی و نداشت ناراضی باشد و تصورات درستی درباره همدلی خود یا اطرافیانش نداشته باشد.
افراد به جای اینکه تصور داشته باشند که دیگران احساسات آنها را کنترل می کنند، به این نتیجه می رسند که هرکس باید مسئولیت احساسات و عواطف خود را بپذیرد.
برای مثال: به جای آنکه بگویند او مرا عصبانی کرده» خواهند گفت که من عصبانی شدم.
در جلسات پیشین با مراجعم در مورد ماهیت هوش هیجانی و اهمیت آن صحبت کردیم. همین طور سعی کردیم موانعی که باعث پایداری مشکلات در این حوزه می شود را با کمک یکدیگر از میان برداریم. حال با طرح پرسش مراجع به مبحث زیر می پردازیم.
برخی از ویژگی های این افراد را با هم بررسی می کنیم:
درباره این سایت